جدول جو
جدول جو

معنی بباد رفتن - جستجوی لغت در جدول جو

بباد رفتن
(مُ وَ دَ)
بهمراه باد رفتن گردوغبار و امثال آن.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یاد رفتن
تصویر یاد رفتن
صحبت کردن دربارۀ کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بر باد رفتن
تصویر بر باد رفتن
نابود شدن، تلف شدن، ضایع شدن، از دست رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باز رفتن
تصویر باز رفتن
دوباره رفتن، بار دیگر رفتن، بازگشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ وَ ضَ)
همتراز و همسنگ باد محسوب کردن. برابر و همتراز باد بحساب آوردن.
لغت نامه دهخدا
(مُ خَ زَ)
دفن شدن. (آنندراج). به گور سپرده شدن
لغت نامه دهخدا
(لَ طا)
به تشدید سین در عربی و تخفیف آن در فارسی، ناحیه ای است از نواحی جهرود قم که خودشامل این نواحی است: خورجه، وارود، جویکان، جرودان، شهراب، جونک، سکدز، واجان، جرکان، راجان، نصرآباد، جعفرآباد، موسی آباد، عامرآباد. (تاریخ قم ص 119)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
مرکّب از: ب + راه + رفتن، براه افتادن. راه سپردن. براه افتادن با کسی. همراهی او کردن. با او رفتن:
کمر بست و بنهاد سر سوی شاه
بزرگان برفتند با او براه.
فردوسی.
- براه باباکوهی رفتن، کنایه از لواطت و اغلام کردن. (آنندراج، از راه پس رفتن
لغت نامه دهخدا
(مُ)
باد در سر کردن. باد در سر گرفتن. متکبر شدن. مغرور شدن. رجوع به باد شود.
لغت نامه دهخدا
تصویری از برباد رفتن
تصویر برباد رفتن
تلف شدنضایع گشتن، رفتن و باز نگشتن، یا برباد رفتن سر. کشته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برباد رفته
تصویر برباد رفته
آنچه که باد آن را ببرد و پراکنده سازد، ضایع شده منهدم مخروب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز رفتن
تصویر باز رفتن
مجددا رفتن دوباره رفتن باز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاد رفتن
تصویر یاد رفتن
فراموش کردن از خاطر بردن نامی یا مطلبی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بر باد رفتن
تصویر بر باد رفتن
((~. رَ تَ))
تلف شدن، ضایع گشتن
فرهنگ فارسی معین
به بادفنا رفتن، پایمال شدن، تلف شدن، حیف و میل شدن، ضایع شدن، هدر رفتن، خراب شدن، ویران شدن، منهدم شدن
متضاد: آباد شدن، نابودشدن، نیست شدن، فنا شدن، معدوم شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد